من ( بهرام پیشگیر ) در یکی از روستاهای حاشیه کویر طبس متولد شدم پدرم به شغل کشاورزی و دامداری همزمان باهم مشغول بود کوههای حاشیه کویر و گیاهان و گلهای بهاری آن در آن روزها خاطرات شیرنی را به ذهنم متبادر می کرد هنوز کودکی بیش نبودم که پدرم به دلیل غم از دست دادن برادرم در یک حادثه در هنگام خدمت سربازی ترجیح داد که ترک وطن کرده و راهی دیار دیگری شود ، شاید بشود با این سفر یاد و خاطرات فرزندش را کمی فراموش کند. دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدارس روستای شهرآباد از توابع کاشمر سپری کردم و بعد برای اتمام دوره دبیرستان در شهر بردسکن از توابع کاشمر مشغول درس خواندن شدم . دوران دبیرستان یکی از بیاد مانده ترین دوران است مجبور شدم که خانه ای اجاره و با دوستان و همکلاسی ها درس خواندن را تجربه کنیم راهی بوستانها و تپه های اطراف بردسکن و درس خواندن در طبیعت را تجربه کردیم. در سال 1368 وارد دانشگاه شهید بهشتی تهران در رشته تاریخ شدم . دوران دانشگاه شهید بهشتی یکی از بهترین دوران زندگیم بود فضای دانشگاه اساتیدی که بیشتر دوست و برادر بودند از جمله جناب آقای دکتر خلعتبری ، دکتر شعبانی و ... و دوستان و همکلاسی ها که هیچ وقت از یاد و خاطرم نمی رود. یادش بخیر بعد از اتمام لیسانس بلافاصله در کارشناسی ارشد تاریخ با رتبه 6 قبول شدم. یادم نمی رود یک روز که جناب آقای دکتر مصدق وارد کلاس شد و گفت پیشگیر کیست گفتم من ، بلافاصله همکلاسی ها گفتند که فوق لیسانس قبول شده ، گفت عالی هست بعد از آن وقت با دکتر مصدق بیشتر آشنا شدم او فردی دلسوز و طرفدار ایده و عقاید جدید بود دوست داشت که تاریخ را با روش دیگر جستجو کرد باید با دید جدیدی نگریست باید چیزی غیر از آنچه استاد می گوید دید و نوشت. فوق لیسانسم علیرغم اینکه در همه دانشگاهها قبول شده بودم به پیروی از دوست عزیزم جناب آقای دکتر اسماعیل حسن زاده موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ( پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را انتخاب کردم ) در هنگام دانشجویی یک سالی در موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایرا ن به صورت ساعتی همکاری کردم این دوران همیشه در خاطرم بوده و هست و خواهد بود . بویژه استاد عزیزم جناب آقای دکتر عبدالحسین نوایی که بسیاری نکات از او آموختم یادش بخیر و روحش جاودانه باد.